رزارزا، تا این لحظه: 11 سال و 29 روز سن داره

شاه نی نی

این روزها

این روز ها داره میگذره . مامان مشغول تکمیل اتاق منه . بابا گاهی باهام حرف میزنه . مامان آز خون داد برای قند یه کم قندش بالا بود که دکتر رژیم داد و بعد آز دوم دیگه قندش خوب شده بود . تکونام بیشتر شده و شبا موقع خواب مامانم پاهاش و کمرش درد داره وخواب میره . امروز بابام براش کلی روغن زد . زیرش و کناره های بدنش بالش نرم میذاره بهتر به خواب میره . قرص کلسیم و مولتی پره ناتال و آهن میخوره . دیگه کم مونده بیام .
24 دی 1391

اتاق دختر نازم

پ . ن مامانی :دختر نازم امروز وسايل اتاقت رو چيديم. من ، مامان بزرگت و بابايي. كلي كار كرديم. فكر ميكردم زياد برات چيزي نخريدم اما وقتي اثاثيه رو باز كرديم يك عالمه شد. بابات ميگه اين از الان اينقدر وسيله داره بزرگ شه ميخواد چي كار كنه. قربون ني ني خوشملم بشم. مامانت همه كار برات ميكنه.عکساشو براتون میذارم.راستی باز هم اسمت رو عوض کردیم . این دیگه آخرین انتخابه. 
12 دی 1391

قند خون

امروز مامان رفت دکتر جواب آزمایش خونی رو که داده بود نشون بده . متاسفانه کمی قند مامانم بالاست . از بس که از خوراکی هایی که بابا از قم براش آورده بود خورده قندش رفته بالا . دکتر بهم رژیم داد و گفت مصرف شیرینی جات رو کاهش بده ... در مورد اهدای خون بند ناف و تعیین بیمارستان هم صحبت شد . احتمالا مامانم منو ایشالله ابن سینا به دنیا بیاره . این هفته شاید سیسمونیمو بیارن . عکساشو حتما براتون میذارم . مامان امروز باز هم صدای قلبمو شنید . دیشب هم خوابای بد دیده بود که من خدایی نکرده اووف شدم . اما دکتر مامانم گفت نگران نباش همه چی به خیر و خوشی میگذره .   این هم چند تا از بافت های مامانم . برام کلاه انگری برد بافته .   ...
9 دی 1391

خوب که نیستم

وارد هفت ماهگی شدم . این روزها حال زیاد خوبی ندارم . دلهره ، دلشوره ، احساس عدم امنیت ، دلم غصه داره . می ترسم از مادر شدن . نمیخوام مثل خیلی از مادرا فقط بچه دار شم میخوام واقعا مادر باشم . کامل کامل .  کمی آشفته و به هم ریخته ام از خدا میخوام خودش کمکم کنه .  
3 دی 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شاه نی نی می باشد